دل کندن از یک سفر 8 روزه کمی سخت بود ولی چاره ای جز بازگشت برایمان نمانده بود. شادی و نشاط و زندگی و جشن کریسمسی به یادماندنی و آغاز 2011 میلادی با یک عالمه خاطره خوش …

همه اینها چیزی نبود که به سادگی بتوانیم فراموش کنیم و برگردیم . از این سفر کلی خاطره به جا ماند و یک بازگشت پرخاطره با دستی پر و چند مدرک رنگین و معتبر بین المللی

قصد نوشتن خاطره روزهای سفر رو ندارم ولی ای کاش تمام دوستان بودن و این خاطره را همگی با هم درکنار هم تقسیم می کردیم . از تقسیم گفتم و میدان تقسیم یا همون Taksim ترکها و کلی یادگاری و خاطره که شبها محل قرار من و دوستم شده بود .

نمی دانم چه حس خاصی ست که دلت برای ایران تنگ می شود و وقتی می آیی…

چند روز اولی که به استامبول رسیدیم هوا بسیار سرد بود و حتی بارون شدید هم نتونست از سرمای هوا کم بکنه و این فرصت خوبی بود که روزها تو هتل باشم و درسامو مرور کنم و شبها هم تو نم نم بارون بزنیم بیرون .هرچند اونجا اینقدر مردم و محیط بهت گرما میدن که سرمای هوا رو کمتر احساس میکنی !

بنظرم حس گرمای بیشتری در ادمها و محیط اونجا هست و نشاط و شادابی خاصی رو در دقیقه دقیقه زندگی این ادمها می بینی اما اینجا همه بدنبال دغدغه های تکراری و سپری کردن ثانیه های خاکستری و پژمرده کردن گلهای زندگی هستن . همه چی شده ریا ؛ بدو بدو ؛ دروغ ؛ کلک ؛ دورنگی ؛ تزویر ؛ ادعا و تکبر ؛ چشم و هم چشمی و هزار چرت دیگه!

اینم چند تا عکس برای مرور خاطره ها

در آینده نزدیک سعی میکنم خاطرات سفر و تجارب اندک خودم رو در زمینه آزمونهای بین المللی و یکسری مسائل حاشیه ای رو برای دوستان و علاقه مندان در قالب خاطرات سفر ارائه کنم .

فرستادن دیدگاه


حامیان